يگانگی حالت
يک قطعهٔ باروک، اغلب فقط بيانگر يک حالت است - قطعهای که شاد آغاز میشود، تا پايان شاد میماند. آهنگسازان برای تجسم نمودهای احساس، زبانای موسيقايی پديد آوردند؛ در اين زبان ريتمها يا الگوهای ملوديک ويژهای به حالتهايی معين اشاره داشتند. اين زبان موسيقايی مشترک، بيشتر آثار موسيقی دورهٔ پايانی باروک را از تشابه و خويشاوندی برخورد میکند. البته اين اصل، استثنای مهمای دارد و آن آثار آوازی باروک هستند.
ريتم
يگانگی حالت در موسيقی باروک، بيش از هر چيز با پيوستگی و يکنواختی ريتم انتقال داده میشود. الگوهای ريتميکای که در آغاز يک قطعه شنيده شدهاند، در طی آن تکرار میشوند. اين پيوستگی و يکنواختی ريتم، فراهم آورندهٔ نيروی پيشبرندهای است که موسيقی را مطيع خود میکند –حرکت پيشرونده، به ندرت دچار وقفه میشود. در موسيقی باروک، تأکيد بر ضرب بسيار بيش از اغلب آثار موسيقی رنسانس است.
ملودی
ملودی باروک نيز حسای از پيوستگی و يکنواختی پديد میآورد. ملودی آغازين يک قطعه بارها و بارها در آن شنيده میشود و حتی هنگامای که به شکلای دگرگونشده نمود میيابد نيز سرشت آن کم و بيش ثابت میماند. در موسيقی باروک، ملودی بیوقفه گسترش يافته، آشکار شده و جنبههای متفاوت آن گشوده میشود. اين حرکت جهتدار، اغلب از يک سکانس ملوديک سرچشمه میگيرد، که تکرار پياپی يک ايده موسيقايی در سطحهای صوتی زيرتر يا بمتر است. بسياری از ملودیهای باروک کيفيتای پُرريزهکاری و تزيينی دارند، و سرايش يا به ياد سپردن آنها آسان نيست. ملودی باروک بيش از آن که حسای متوازن و متقارن القا کند، حسای از گسترش و پويايی ريتميک پديد میآورد. يک عبارت کوتاه، اغلب با عبارتای طولانی که جريانای بیوقفه از نتهای سريع و چالاک دارد دنبال میشود.
ديناميک پلهای
موسيقی باروک، همگام با پيوستهگی ريتم و ملودی از پيوستهگی ديناميک نيز برخوردار است. به بيان ديگر، حجم صوتی برای مدتای ثابت نگه داشته میشود. تغيير ديناميک، ناگهانی و چنان است که گويی ديناميک از سطحی به سطح ديگر منتقل شده باشد. اين تغيير و تبديل ميان قوی و ضعيف، ديناميک پلهای ناميده شده است. دگرگونی تدريجی ديناميک که با کرشندو و دیکرشندو پديد میآيد از ويژهگيهای شاخص موسيقی باروک نيست. با اين همه بیترديد اجراکنندهگان اين موسيقی برای دستيابی به مقصودهای بيانی، دگرونیهای ظريف و ماهرانهای را در ديناميک پديد میآوردهاند. سازهای شستیدار مهم در دورهٔ باروک، ارگ و کلاوسن (هارپسيکورد) بودند که هردو با ديناميک يکنواخت موسيقی آن دوره همخوانی داشتند. نوازندهٔ ارگ و کلاوسن نمیتوانست مانند پيانيست امروزی با تغيير فشار انگشت بر شستیها، کرشندو و دیکرشندو پديد آورد. کلاويکورد، سومين ساز شستیدار مهم اين دوره، گرچه میتوانست تغييرهای تدريجی در ديناميک پديد آورد، اما اين تغييرها در محدودهای کوچک –در حدود ppp تا mp- ممکن بود.
بافت
موسيقی دورهٔ پايانی باروک اغلب بافت پلیفونيک دارد: در اين موسيقی، دو يا چند خط ملوديک برای جلب توجه شنونده به رقابت میپردازند. در اين ميان خطهای ملوديک سوپرانو و باس به طور معمول مهمترين خطها هستند. تقليد ميان خطهای گوناگون ملوديک، يا لايههای صوتی سازندهٔ اين بافت، بسيار متداول است. اغلب ملودیای که در يک خط شنيده شده، در خطهای ديگر نيز ظاهر میشود. با اين همه، تمام آثار موسيقی دورهٔ پايانی باروک پلیفونيک نيستند. بافت يک قطعه به ويژه در موسيقی آوازی که دگرگونیهای حالت کلام، تضاد موسيقايی را ايجاب میکند، ممکن است دچار تغيير شود. نکتهٔ ديگر اين که آهنگسازان باروک در شيوهٔ پرداختن به بافت موسيقايی با يکديگر متفاوت بودهاند. برای نمونه، باخ تمايل به استفادهٔ مداول از بافت پلیفونيک داشت، حال آن که هندل تضاد ميان بخشهای پلیفونيک و هوموفونيک را بسيار بيشتر به کار میگرفت.
آکوردها و باسو کنتينوئو
آکوردها در دورهٔ باروک اهميتای فزاينده يافتند. پيش از آن، زيبايی خطهای ملوديک بيش از آکوردها، که هنگام اجرای همزمان اين خطهای ملوديک پديد میآمدند، مورد توجه بود. به تعبيری، آکوردها فقط در حکم محصول جانبی حرکت خطهای ملوديک بودند. اما در دورهٔ باروک، آکوردها به گونهای مستقل نيز معنا يافتند. از اين زمان، آهنگسازان هنگام نگارش خط ملوديک، به آکوردهايی که با آن هماهنگ باشند نيز انديشيدند. در واقع، آنها گاه ملودی را برای تناسب با توالیهای آکوردی ويژهای به نگارش در میآوردند. چنين توجهای به آکوردها سبب شد خط ملوديک باس، که مبنای هارمونی بود، اهميتای تازه بيابد. به اين ترتيب، تمام بافت موسيقايی بر خط ملوديک باس متکی شد.
تأکيد نو بر آکوردها و خط باس به پيدايش برجستهترين ويژهگی موسيقی باروک انجاميد و آن نوعی همراهی است که باسو کنتينوئو يا باس شمارهگذاری شده ناميده میشود. اين بخش همراهیکننده، از يک خط ملوديک باس که عددها (يا نشانههايی) در زير هر نت آن نوشته شده بود تشکيل میيافت، و آن عددها تعيينکنندهٔ آکوردی بودند که میبايست بر مبنای آن نت ساخته و نواخته شود. کنتينوئو- اختصار باسوکنتينوئو- به طور معمول دستکم با دو ساز نواخته میشد: يک ساز شستیدار مانند ارگ يا کلاوسن به همراهی يک ساز ملوديک بم، مانند ويولنسل يا باسون. نوازندهٔ ارگ يا کلاوسن، خط ملوديک باس را که به وسيلهٔ ويولنسل يا باسون نيز اجرا میشد با دست چپ مینواخت. اين نوازنده با دست راست، به پيروی از آنچه عددهای نوشتهشده به آن اشاره داشتند، آکوردها يا حتا خطی ملوديک را بداههنوازی میکرد. اين عددها، فقط مشخصکنندهٔ يک آکورد مبنا بودند و شيوهٔ دقيق نواختن را مشخص نمیکردند. به اين ترتيب، نوازنده در اجرا از آزادی بسيار برخوردار بود.
منابع:درک و دريافت موسيقی نوشته راجر کيمی,تاریخ موسیقی جهان نوشته روح انگیز راهگانی
يک قطعهٔ باروک، اغلب فقط بيانگر يک حالت است - قطعهای که شاد آغاز میشود، تا پايان شاد میماند. آهنگسازان برای تجسم نمودهای احساس، زبانای موسيقايی پديد آوردند؛ در اين زبان ريتمها يا الگوهای ملوديک ويژهای به حالتهايی معين اشاره داشتند. اين زبان موسيقايی مشترک، بيشتر آثار موسيقی دورهٔ پايانی باروک را از تشابه و خويشاوندی برخورد میکند. البته اين اصل، استثنای مهمای دارد و آن آثار آوازی باروک هستند.
ريتم
يگانگی حالت در موسيقی باروک، بيش از هر چيز با پيوستگی و يکنواختی ريتم انتقال داده میشود. الگوهای ريتميکای که در آغاز يک قطعه شنيده شدهاند، در طی آن تکرار میشوند. اين پيوستگی و يکنواختی ريتم، فراهم آورندهٔ نيروی پيشبرندهای است که موسيقی را مطيع خود میکند –حرکت پيشرونده، به ندرت دچار وقفه میشود. در موسيقی باروک، تأکيد بر ضرب بسيار بيش از اغلب آثار موسيقی رنسانس است.
ملودی
ملودی باروک نيز حسای از پيوستگی و يکنواختی پديد میآورد. ملودی آغازين يک قطعه بارها و بارها در آن شنيده میشود و حتی هنگامای که به شکلای دگرگونشده نمود میيابد نيز سرشت آن کم و بيش ثابت میماند. در موسيقی باروک، ملودی بیوقفه گسترش يافته، آشکار شده و جنبههای متفاوت آن گشوده میشود. اين حرکت جهتدار، اغلب از يک سکانس ملوديک سرچشمه میگيرد، که تکرار پياپی يک ايده موسيقايی در سطحهای صوتی زيرتر يا بمتر است. بسياری از ملودیهای باروک کيفيتای پُرريزهکاری و تزيينی دارند، و سرايش يا به ياد سپردن آنها آسان نيست. ملودی باروک بيش از آن که حسای متوازن و متقارن القا کند، حسای از گسترش و پويايی ريتميک پديد میآورد. يک عبارت کوتاه، اغلب با عبارتای طولانی که جريانای بیوقفه از نتهای سريع و چالاک دارد دنبال میشود.
ديناميک پلهای
موسيقی باروک، همگام با پيوستهگی ريتم و ملودی از پيوستهگی ديناميک نيز برخوردار است. به بيان ديگر، حجم صوتی برای مدتای ثابت نگه داشته میشود. تغيير ديناميک، ناگهانی و چنان است که گويی ديناميک از سطحی به سطح ديگر منتقل شده باشد. اين تغيير و تبديل ميان قوی و ضعيف، ديناميک پلهای ناميده شده است. دگرگونی تدريجی ديناميک که با کرشندو و دیکرشندو پديد میآيد از ويژهگيهای شاخص موسيقی باروک نيست. با اين همه بیترديد اجراکنندهگان اين موسيقی برای دستيابی به مقصودهای بيانی، دگرونیهای ظريف و ماهرانهای را در ديناميک پديد میآوردهاند. سازهای شستیدار مهم در دورهٔ باروک، ارگ و کلاوسن (هارپسيکورد) بودند که هردو با ديناميک يکنواخت موسيقی آن دوره همخوانی داشتند. نوازندهٔ ارگ و کلاوسن نمیتوانست مانند پيانيست امروزی با تغيير فشار انگشت بر شستیها، کرشندو و دیکرشندو پديد آورد. کلاويکورد، سومين ساز شستیدار مهم اين دوره، گرچه میتوانست تغييرهای تدريجی در ديناميک پديد آورد، اما اين تغييرها در محدودهای کوچک –در حدود ppp تا mp- ممکن بود.
بافت
موسيقی دورهٔ پايانی باروک اغلب بافت پلیفونيک دارد: در اين موسيقی، دو يا چند خط ملوديک برای جلب توجه شنونده به رقابت میپردازند. در اين ميان خطهای ملوديک سوپرانو و باس به طور معمول مهمترين خطها هستند. تقليد ميان خطهای گوناگون ملوديک، يا لايههای صوتی سازندهٔ اين بافت، بسيار متداول است. اغلب ملودیای که در يک خط شنيده شده، در خطهای ديگر نيز ظاهر میشود. با اين همه، تمام آثار موسيقی دورهٔ پايانی باروک پلیفونيک نيستند. بافت يک قطعه به ويژه در موسيقی آوازی که دگرگونیهای حالت کلام، تضاد موسيقايی را ايجاب میکند، ممکن است دچار تغيير شود. نکتهٔ ديگر اين که آهنگسازان باروک در شيوهٔ پرداختن به بافت موسيقايی با يکديگر متفاوت بودهاند. برای نمونه، باخ تمايل به استفادهٔ مداول از بافت پلیفونيک داشت، حال آن که هندل تضاد ميان بخشهای پلیفونيک و هوموفونيک را بسيار بيشتر به کار میگرفت.
آکوردها و باسو کنتينوئو
آکوردها در دورهٔ باروک اهميتای فزاينده يافتند. پيش از آن، زيبايی خطهای ملوديک بيش از آکوردها، که هنگام اجرای همزمان اين خطهای ملوديک پديد میآمدند، مورد توجه بود. به تعبيری، آکوردها فقط در حکم محصول جانبی حرکت خطهای ملوديک بودند. اما در دورهٔ باروک، آکوردها به گونهای مستقل نيز معنا يافتند. از اين زمان، آهنگسازان هنگام نگارش خط ملوديک، به آکوردهايی که با آن هماهنگ باشند نيز انديشيدند. در واقع، آنها گاه ملودی را برای تناسب با توالیهای آکوردی ويژهای به نگارش در میآوردند. چنين توجهای به آکوردها سبب شد خط ملوديک باس، که مبنای هارمونی بود، اهميتای تازه بيابد. به اين ترتيب، تمام بافت موسيقايی بر خط ملوديک باس متکی شد.
تأکيد نو بر آکوردها و خط باس به پيدايش برجستهترين ويژهگی موسيقی باروک انجاميد و آن نوعی همراهی است که باسو کنتينوئو يا باس شمارهگذاری شده ناميده میشود. اين بخش همراهیکننده، از يک خط ملوديک باس که عددها (يا نشانههايی) در زير هر نت آن نوشته شده بود تشکيل میيافت، و آن عددها تعيينکنندهٔ آکوردی بودند که میبايست بر مبنای آن نت ساخته و نواخته شود. کنتينوئو- اختصار باسوکنتينوئو- به طور معمول دستکم با دو ساز نواخته میشد: يک ساز شستیدار مانند ارگ يا کلاوسن به همراهی يک ساز ملوديک بم، مانند ويولنسل يا باسون. نوازندهٔ ارگ يا کلاوسن، خط ملوديک باس را که به وسيلهٔ ويولنسل يا باسون نيز اجرا میشد با دست چپ مینواخت. اين نوازنده با دست راست، به پيروی از آنچه عددهای نوشتهشده به آن اشاره داشتند، آکوردها يا حتا خطی ملوديک را بداههنوازی میکرد. اين عددها، فقط مشخصکنندهٔ يک آکورد مبنا بودند و شيوهٔ دقيق نواختن را مشخص نمیکردند. به اين ترتيب، نوازنده در اجرا از آزادی بسيار برخوردار بود.
منابع:درک و دريافت موسيقی نوشته راجر کيمی,تاریخ موسیقی جهان نوشته روح انگیز راهگانی
آخرین ویرایش توسط یکی از مدیران: