بيآنکه ديده بيند،
در باغ
احساس ميتوان کرد
در طرح ِ پيچپيچ ِ مخالفسرای باد
ياءس ِ موقرانهی برگي که
بيشتاب
بر خاک مينشيند.
بر شيشههای پنجره
آشوب ِ شبنم است.
ره بر نگاه نيست
تا با درون درآيي و در خويش بنگری.
با آفتاب و آتش
ديگر
گرمي و نور نيست،
تا هيمهخاک ِ سرد بکاوی
در
رويای اخگری.
اين
فصل ِ ديگریست
که سرمايش
از درون
درک ِ صريح ِ زيبايي را
پيچيده ميکند.
يادش به خير پاييز
با آن
توفان ِ رنگ و رنگ
که برپا
در ديده ميکند!
هم برقرار ِ منقل ِ اَرزيز ِ آفتاب،
خاموش نيست کوره
چو دیسال:
خاموش
خود
منام!
مطلب از اين قرار است:
چيزی فسرده است و نميسوزد
امسال
در سينه
در تنام!
در باغ
احساس ميتوان کرد
در طرح ِ پيچپيچ ِ مخالفسرای باد
ياءس ِ موقرانهی برگي که
بيشتاب
بر خاک مينشيند.
بر شيشههای پنجره
آشوب ِ شبنم است.
ره بر نگاه نيست
تا با درون درآيي و در خويش بنگری.
با آفتاب و آتش
ديگر
گرمي و نور نيست،
تا هيمهخاک ِ سرد بکاوی
در
رويای اخگری.
اين
فصل ِ ديگریست
که سرمايش
از درون
درک ِ صريح ِ زيبايي را
پيچيده ميکند.
يادش به خير پاييز
با آن
توفان ِ رنگ و رنگ
که برپا
در ديده ميکند!
هم برقرار ِ منقل ِ اَرزيز ِ آفتاب،
خاموش نيست کوره
چو دیسال:
خاموش
خود
منام!
مطلب از اين قرار است:
چيزی فسرده است و نميسوزد
امسال
در سينه
در تنام!
احمد شاملو