كس نديده حوري اهل بهشت بوسه بر ساغر زند
در دم ديگر به قلب عاشقي بي هوا خنجر زند
يا كه ياقوت تراشيده خورشيد نما
طعنه بر شيدايي مجنون بي اختر زند
در كدامين ميكده ساقي ساغر به دست
تازيانه بر تن مستان لا يعقل زند
كس كجا ديده كه باران بهار
مهر اخرص بر دهان بلبل بي پر زند
از چه روي است كه آن مهوش پاكيزه سرشت
وصله آلودگي بر اكبرالابحر زند
اين عجب دارد كه خورشيد سحر
آتش سوزنده بر رخساره لاله احمر زند
شعر از almas
در دم ديگر به قلب عاشقي بي هوا خنجر زند
يا كه ياقوت تراشيده خورشيد نما
طعنه بر شيدايي مجنون بي اختر زند
در كدامين ميكده ساقي ساغر به دست
تازيانه بر تن مستان لا يعقل زند
كس كجا ديده كه باران بهار
مهر اخرص بر دهان بلبل بي پر زند
از چه روي است كه آن مهوش پاكيزه سرشت
وصله آلودگي بر اكبرالابحر زند
اين عجب دارد كه خورشيد سحر
آتش سوزنده بر رخساره لاله احمر زند
شعر از almas