بغض آسمان در هم شکست
نمش بر گونه های خشک زمین
بر تن لخت و عور دنیا
طراوتی داد
طراوتی از جنس زندگی
اشک پر شور مهربانی
راوی بوی نمناکی دالان قدیمی
همان دالان
که شاه راه خانه مادر بزرگ بود
بوسه ها
و عشق بازی پر شهوتش
لمس تنپوش خشک کویر
هم آغوشی با مرداب
آری
تو همان بارانی
تو بارانی از نسل وسعت دریاها
از تبار شور شیدایی
و حتی طغیانت
آن نیز زیباست
در زمان خشمت
در آن زمان که حق حقت بی پایان
تازیانه ی رگبار فام اشکت را
بر تن سادگی های گل طنین انداز بود
شر شر جاری تو
بر چشمه ساران ناودان
بر رود خروشان
مهر زندگی گماشت